سلام دوستان
آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"
یلدا پیشاپیش بر همه ی ایرانیان های عزیز مبارک

سلام دوستان
آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"
یلدا پیشاپیش بر همه ی ایرانیان های عزیز مبارک

سلام دوستان
آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"
یلدا پیشاپیش بر همه ی ایرانیان های عزیز مبارک



تاريخ : پنج شنبه 30 آذر 1391 | 18:14 | نويسنده : vafa |

سلام دوستان
آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"
یلدا پیشاپیش بر همه ی ایرانیان های عزیز مبارک



تاريخ : پنج شنبه 30 آذر 1391 | 18:13 | نويسنده : vafa |

برایم غریبه شده ای...

گمانم رفتنتــــ آنقدر ناگهانی بود که وارد شوک شدم...

دیگر با بودنت شاد نیستم....

 

 

 

امروز از آن روزهاست كه دوست داشتم باشي

 

 

 

 


صبح بيدار شوم و چشمان ِ مست ِ خوابت را ببينم


لبخند بزنم...خودم را كش بدهم


گلوله شوي در آغوشم ،سرت روي سينه ام باشد


موهايت را نفس بكشم


دستهايم را دورت حلقه كنم، دلم نيايد جدا شوم


امروز را استعلاجي رد كنم، پيشت بمانم


امروز از آن روزهاست

 



تاريخ : پنج شنبه 30 آذر 1391 | 14:55 | نويسنده : vafa |

شغل شریفی است

سوختن برای کسی که

حتی یه لحظه هم تب نکرد



تاريخ : پنج شنبه 30 آذر 1391 | 14:52 | نويسنده : vafa |

کارت پستال عاشقانه با شعر فارسیکارت پستال عاشقانه با شعر فارسیدانلود عکس های عاشقانه جدید آبان 91



تاريخ : پنج شنبه 30 آذر 1391 | 14:9 | نويسنده : vafa |



تاريخ : چهار شنبه 29 آذر 1391 | 21:17 | نويسنده : vafa |

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net



تاريخ : چهار شنبه 29 آذر 1391 | 21:14 | نويسنده : vafa |

 

سلام دوستان
آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"
یلدا پیشاپیش بر همه ی ایرانیان های عزیز مبارک



تاريخ : چهار شنبه 29 آذر 1391 | 21:11 | نويسنده : vafa |

از کسانیکه از من مـتنفرند سپاس. ، آنها مرا قویتر میکنند
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم،آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.


 

ازکسانیکه مرا ترک می کنند متشکرم،آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست


 

از کسانیکه با من مـــــی مانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند ..



تاريخ : چهار شنبه 29 آذر 1391 | 21:6 | نويسنده : vafa |

دلـــــــــم تنگ است

چـنـدیـن سـال اسـت کـه در قـبـرسـتـان ِ "تـنـهـایـی" ام دفـن شـده ام,

مـــــن "زنـــــــــده" نـــیـــسـتـم,

فــــــقـــط نـــفـــس مـیـکـشــم,



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:36 | نويسنده : vafa |

سلامتی



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:35 | نويسنده : vafa |

چقدر بده

چقدر بده که تو میتونی خودتو خر کنی …
داغون کنی …
بدبخت کنی …
اما نمیتونی خودتو بغل کنی ، آروم کنی ، از تنـهـایـی دربیاری …



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:34 | نويسنده : vafa |

خسته ام

خسته ام از خدایی که دم از آزادی میزند و زندانش تنگترینِ زندانهاست.
ای خدای آنها...امیدوارم نه خدای من باشی و نه خدای آنها!
ولی اگر هستی و اگر نهایت عذابت جرعه آتشیست که به کامم میریزی
پر کن پیاله ام را که این آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:34 | نويسنده : vafa |

رسوای جماعت

خواهی نشوی همرنگ
رسوای جماعت شو...



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:32 | نويسنده : vafa |

دعا کردم

من امشب ...
خدایم را صدا کردم
نمی دانم چه می خواهی
ولی امشب ...
برای تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم
و می دانم !
خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم !


تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:32 | نويسنده : vafa |

یه جـــــایی

کـــــــــــاش مــــــیـشـد خـــــودَمـــو

یه جـــــایی جـــــا بـذارَمو

بـــرگـــردَم بـــبـینـــم دیـگـــــه نیـســـتـم



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:31 | نويسنده : vafa |

بيهوده است !

شاخه رامحكم گرفتن اين زمان بيهوده است
برگ مي ريزد ستيزش با خزان بيهوده است
بال وقتي بشكند از كوچ هم بايد گذشت
دست و پا وقتي نباشد نردبان بيهوده است
در من ابله توان ذره اي پرهيز نيست
پرت كن مارا به دوزخ امتحان بيهوده است
من به دنبال خدايي كه بسوزاند مرا
همچنان مي گردم
اما همچنان بيهوده است !



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:30 | نويسنده : vafa |

فراموش نکرده ام

من فراموش نکرده ام. . . من از نهایت درد به بی حسی رسیده ام!!



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:28 | نويسنده : vafa |

به ســـــلامتيه كــسي كه نمــيشناســــتـت... !

به ســـــلامتيه كــسي كه نمــيشناســــتـت... !
اما نوشــــته هاتــو ميــخونـــــه... !
تا از درونــت با خــبر بشه... !
و زيرش كــامــنــت ميــزاره... !
نه واســه اينکه خوشــش اومــده ... !
واســه اينــکه بهت بفهــمونه كه تنــها نيــستي... !
سلامتیه همه ی شما دوستایه خوبم................. ♥



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:28 | نويسنده : vafa |

"خودم"

من یک عذرخواهی به "خودم" بدهکارم!!!
برای اینکه احساساتی بودم
برای اینکه یک رو بودم
برای اینکه غرورم را شکستم
برای اینکه انسان بودم . . .
...

"خودم" ...
منــو ببخش




تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:26 | نويسنده : vafa |

نیازی نیست . . .

به کبریت نیازی نیست . . .
سیگارم را بر لبم می گذارم و به دردهایم فکر می کنم . . .
خودش آتش می گیرد!!!



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:25 | نويسنده : vafa |

مبل معرفت!کجایی ؟سلام / این هم رسم توست،دوستی بی کلام

 
ندیدم کسی ،هیچ مانند تو / یک روز خوب ،یک روز بد...بی مرام
 


تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:8 | نويسنده : vafa |
حیف این چشمهام که برای چون توی  بی وفا و بی ارزشی اشک ریخت!
 
و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره
 
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
دل من همی داد گفتی گواهی که باشد مرا روزی از تو جدایی
 
دریغا دریغا که آگه نبودم که تو بی وفا در جفا تا کجایی
 
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو / بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
 
تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم / تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
یاران به خدا که بی وفایی مکنید با عاشق دلخسته جدایی مکنید
 
یا آن که وفا می کنید تا آخر یا آنکه از اول آشنایی نکنید


تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:7 | نويسنده : vafa |


نمیدانم چرا بیمارم امشب / سکوتی خفته در گفتارم امشب

غم اشک دلم آهسته میگفت / پریشان از فراق یارم امشب


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جان از سحره خسته ای دارم / دل از غم شکسته ای دارم

بی تو جان رسید به لب / دریاب کز غمت جان خسته ای دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای دوست به خدا دوری تو دشوار است ، بی تو از گردش ایام دل بیزار است
 بی تو ای مونس جان دل ز غمت می سوزد  دل افسرده من طالب یک دیدار است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم ، گرچه می دانم که عمری در غریبی زیستم
 روبه روی آینه شب تا سحر غم می خورم تا بفهمم عاقبت در جستجوی کیستم



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:4 | نويسنده : vafa |


مدتی میگذرد از تو ندارم خبری / چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری

 شب و روز از غم تو پریشان حالم/ نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟ / تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟

با آنکه ز ما یاد نکردی / ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


خدایا !
آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من !!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حق با تو بود از غم غربت شکسته ام / بگذار صادقانه بگویم که خسته ام
ما می رویم و مقصدمان مشخص است / هر جا برویم از اینجا بهتر است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 23:1 | نويسنده : vafa |

بعضی آهنگها و ترانه ها برای گوش دادن ساخته نشده اند …

اونها به وجود اومدن برای کمک کردن به آدمها برای “یک دل سیر گریه کردن” از ته دل !



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 22:59 | نويسنده : vafa |

به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت !

نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 22:58 | نويسنده : vafa |

گذشته که حالم را گرفته است !

آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !

و حال هم حالم را به هم میزند

چه زندگی شیرینی!…



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 22:56 | نويسنده : vafa |

  یا حق

 

        دلتنگی درد کمی نیست

 

        دردی است بی درمان

 

        و حالاکه به مبتلا به این درد شده ام

 

        تو ای درمان دردم!!!!

 

        پس به دیدارم بیا

 

        تا محبوب غم زده ات

 

        بیش از این با درد "دلتنگی" تو

         آب نشود!!!!!!



تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 22:52 | نويسنده : vafa |

بـــه زِنــــدگـــیـــم پــــوز خـــــنـــد نـــزن ؛

روزی کــســـی را داشــتـــم

کــه بـــا تـَـمــامِ وجــود صِــدایــم مــیــکــرد..

"عـــشــــق "

 



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 18:59 | نويسنده : vafa |

دوست دارم ببینمت حتی برای یک لحظه

اشکال نداره . نگاهم نکن کافیه که من ببینمت

درست نگاهم نمیکنی خورد میشم ولی کافی

چشای مشکی نازتو ببینم تا برای یک لحظه دنیا رو

خراب کنم.



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 14:25 | نويسنده : vafa |

باور كنيد درد دارد وقتي تنهايت ميگذارد و ميرود

همه ميگويند دوستت نداشت اگه دوستت داشت نميرفت

وتو خودت را هم كه بكشي نميتواني ثابت كني

كه هرشب با عاشقانه هايش تورا خواب ميكرد

و براي يك لحظه نبودنت ميمرد...



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 1:51 | نويسنده : vafa |

 

من و تو هرگز به قداست ما شدن نرسيديم

تو،تو ماندي و من ديگر خودم هم نبودم....................



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 1:50 | نويسنده : vafa |

 

سكوت ميكنم

 

نه به احترام آنانكه از فريادم خسته شدند

 

نه براي آناني كه به دنبال سكوتم هستند

 

نه براي دل او كه ميخواهد مرا بشكند

 

و نه براي بودني تكراري

 

سكوت ميكنم

 

چون صداي تو را در سكوت ميشنوم

 

تو كه تمام دنياي پر از فريادم را به يكباره خاموش كردي

و به من سكوت را هديه دادي...

ميگن بعضي وقتا ديدن بعضي ادما يا حتي ياداواري خاطراتشون باعث ميشه ادم سرشو بندازه پايينو يه نفس عميق رو از سينش بده بيرون يا يه اه بلند بكشه در اوج سكوت نميدونم چي شده تازيگيها اين بعضي وقتا شده عادت هميشه ي من......

 



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 1:42 | نويسنده : vafa |

آخ خ خ خ  خ خ خ خ خ خ خخ خخخخخ این قدر دلم ازت پره

که اشک از چشمانم مانند سدی که تازه باز شده است میریزد

 



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 1:31 | نويسنده : vafa |

میگم یه سوال چرا همه من و دوست دارن غیر از تو ....................

وفا نیستم اگه عاشقت نکردم............maghz fandoghiiiiiii



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 1:14 | نويسنده : vafa |

khareeee enaru bara to neveshtam,,,,,./.............



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391 | 1:5 | نويسنده : vafa |

 فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا

 

آخر این جدایی میرسه به نا کجا

رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه

قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه

یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر

نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر

خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم

اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم

آروزی دیدنت واسم شده یه رویا

داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا

آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا

بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا

سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی

میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی

از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم 

چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم              

رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی

قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:50 | نويسنده : vafa |

  من به تنهایی باغ
بعد یک خواب زمستانی می‌اندیشم
و به گل‌های فروخفته به دامان سکوت
من به یک کوچۀ گیج
گیج از عطر اقاقی‌ها می‌اندیشم



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:47 | نويسنده : vafa |

 روزهای هفته را هم که گم کرده باشی،

 

" عصرهای جمعه" را،از "غم و غربتش"،تشخیص خواهی داد. . .



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:43 | نويسنده : vafa |

 پيري را گفتم:چطور جوان بمانم؟!

 


گفت:حرف دلت را به كسي بگو ك دوستش داري و دوستت دارد...

 


گفتم:پس چرا من زود پيرشدم؟؟؟؟!!!!

 


گفت:حرفت را به كسي گفتي كه دوستش داشتي و دوستت نداشت.....



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:43 | نويسنده : vafa |

 "هر مادری فکر میکنه بچه‌ش خوشتیپ ترین

 

و خوشگل ترين بچه دنیاست …

 

اما فقط یکیشون درست فکر میکنه که اونم مادر منه … ! :"



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:41 | نويسنده : vafa |

سلام!!

یه سئوال خیلی ساده ازتون کردم

دلتون واسه کی تنگ شده؟

اصلا کسیو دارین که دلتنگش بشین؟

چرا دلتنگشین؟

یه سئوال خیلی ساده جواب بدین میخوام ببینم دلتنگای امروز چقدرند؟



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:36 | نويسنده : vafa |

من گریه ام میگیرد وقتی میبینم کسی

 

که دنیای من بود منت دستهای دیگری را میکشد...



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:34 | نويسنده : vafa |

 به فرهاد میگن تلخ ترین خاطره ات چیست؟
می گوید تلخ ترینش شیــــــــرین بود...



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:30 | نويسنده : vafa |

تو جـاده های انتظار، تو راه بهم نمی رسیم

انـگار میون آدمـا، پـرنده ای تو قفسیم

اسمت شـده آرامشم ، توی تموم سختی هام

ابر بهاری واسه من،با دست توجون می گیرم

اگه نیـایی،بدونِ تو، یکه و تنـها می میرم

با عشق پـاک من و تو، گل میکنه اقـاقیا

از نا امیـدیا نگو، نخون تو از رنگ سیـاه

بیـا دوباره پا بـزار تو کوچه باغ شعر من

تا دوبـاره گل بکنه امیـد رو داغ شعر من.

 



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:28 | نويسنده : vafa |

از یک عاشق شکست خورده ای پرسیدم :

    بزرگترین اشتباه ؟ گفت : عاشق شدن       گفتم بزرگترین شکست ؟ گفت : شکست عشق

گفتم بزرگترین درد ؟ گفت : از چشم معشوق افتادن

          گفتم بزرگترین غصه ؟ گفت : یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

                                  گفتم بزرگترین ماتم ؟ گفت : در عزای معشوق نشستن

     گفتم قشنگترین عشق ؟ گفت : شیرین و فرهاد

     گفتم زیباترین لحظه ؟ گفت : در کنار معشوق بودن

    گفتم بزرگترین رویا ؟ گفت : به معشوق رسیدن

         پرسیدم بزرگترین آرزوت ؟ اشک تو چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت : مرگ





تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:26 | نويسنده : vafa |
 I wish I was your lover  كاش معشوق تو بودم
 
You know I got this feeling that I just can’t hide   میدونی یك احساسی دارم كه نمی تونم پنهان كنم
 
I try to tell you how I feel سعی می كنم كه بهت بگم احساسم چیه
 
I try to tell you about I’m me   سعی می كنم بهت بگم من خودم هستم
 
Words don’t come easily  كلمات به آسانی نمی آیند
 
When you get close I share them  وقتی تو نزدیك می شی او نا رو تقسیم می كنم
 
I watch you when you smile  من تماشات می كنم وقتی تو لبخند می زنی
 
I watch you when you cry  من تماشات می كنم وقتی تو گریه می كنی
 
And I still don’t understand  و من هنوز نفهمیدم
 
I can’t find the way to tell you  راهی رو برای گفتن پیدا نكردم
 
I wish I was your lover  ای كاش معشوق تو بودم
 
I wish that you were mine  ای كاش تو مال من بودی
 
Baby I got this feeling  عزیزم من این احساس دارم
 
That I just can’t hide  كه نمی تونم پنهانش كنم
 
Don’t try to run away  سعی نكن فرار كنی
 
There’s many thing I wanna say  خیلی چیزهاست كه باید بهت بگم


تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:23 | نويسنده : vafa |

 

دُرشــــــکِـه ای مــی خـــواهـــمـــ سیــــاه

کِــه یـــــــاد تــو را بــا خــود بِبـــرد

یــــــا نـَـه

نــَــه

یــــــاد تــــو بـــاشــد

مـَــــــــرا بـــــــا خـــــود بِبـــــرد.



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:20 | نويسنده : vafa |

 واقعیتی درباره پسران :


ممکن است تمام روز سرو گوششان بجنبد ،


اما قبل از خواب ؛ همیشه به دختری که


واقعا دوستش دارند فکر میکنند !


 واقعیتی درباره دختران:


ممکن است تعداد زیادی طرفدار داشته باشند ،


اما قلبشان ؛ فقط متعلق به یک نفر خاص است ...



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391 | 23:5 | نويسنده : vafa |